امروز رسیدم پلیسراه که سوار مینی بوس شم یکهو یک اس برام اومد.باز کردم دیدم نوشته:"باسلام جهت تکمیل امور گذرنامه سریعا به پلیس+10 مراجعه کنید."منم سریع زنگ زدم جلال گفتم قضیه چیه که گفت سریع پاشو بیا.رفتم سمت پلیس+10 رسیدم جلال وجواد اونجا بودن وداشتن میرفتن!گفتم کجامیرین که گفت باید بریم اداره گذرنامه...خلاصه منو جلال وجواد رفتیم اداره گذرنامه واس دادیم که بقیه بچه ها هم بیان اونجا...ما زودتر رسیدیم واز اونجایی که گوشی راه نمیدادن مجبورشدیم جلال وباگوشی ها بزاریم دم در که اگه کسی زنگ زد راهنماییش کنه ومنو جوادم رفتیم داخل.
اونجا باید شماره میگرفتیم برای انجام کار منم که دیدم بچه ها توراهن باخودم گفتم 10 تا شماره میگیرم که بچه ها علاف نشن.10 تا شماره با جواد گرفتیم.من شماره 180 وبرداشتم .نشسته بودیم که طولی نکشید که دستگاه اعلام کرد شماره 180 باجه دو...منو جواد رفتیم باجه دو من کارت ملیم ودادم وبنده خدا کارم رو راه انداخت در همین حین هم باجه ی بغلی تند تند شماره های دیگه رو اعلام میکرد.خلاصه کار من تموم شد ومن کارت ملی جواد ودادم.بنده خدا گفت من بایک شماره فقط یک کار انجام میدم همون لحظه هم شماره بعدی رو زد که الغرض شماره 185 بود.منم شماره 181 وبهش دادم وگفتم خب این یک شماره دیگه.بنده خدا گفت شرمنده من شماره 185 رو اعلام کردم ...منم گفتم خب عیبی نداره 10 تا شماره رو جلوش از جیبم در آوردم وشماره 185 واز توش پیدا کردم وبهش دادم!!!بنده خدا هم شروع کرد به دعوا کردن ما وگفت براچی این همه شماره گرفتی؟؟؟!!!زود برو بیرون!!!منم شماره جواد وبهش دادم واومدم بیرون...خلاصه کار ما اونجا تموم شد وبچه های دیگه هم یکی یکی اومدن وکارشون وانجام دادن فقط فرهاد که اومد گفتن که گواهیش صادر نشده وبعدا باید بیاد...
خلاصه منو جوادوفرهادوجواددیگه با ماشین جواد رفتیم دانشگاه...یه سری اتفاقات
دیگه هم افتاد که بعدا مینویسم...فعلا شما دعا کنین کار فرهادم ردیف شه وبیاد با ما...آخه میخوام از خاطرات کربلام با فرهاد بنویسم!!!