فرهاد ماشین خریده!!!
امشب ازخونه رفتم بیرون که برم نون بگیرم دوسه قدمی که رفتم دیدم یه ماشین اون طرف خیابونه وراننده هم دستش وگذاشته روبوق!!!!بی محلی کردم ورد شدم ...دیدم نه بابا دستش وگذاشته روبوق وول کن نیست !!! بازم محل ندادم تا اینکه سرش و از شیشه آورد بیرون واسمم وصدا زد...دیدم ای بابا اینکه فرهاده!!!
سوار شدم ودیدم به به مبارکه!!!ماشین نو خریده...(فکر کنم طفلکی از سر شب منتظر بود تا من از خونه مون بیام بیرون وماشینش وبهم نشون بده!!!)خلاصه سوار شدیم ویه دوری باهم زدیم ووقتی خیالش راحت شد که من ماشینش ودیدم منو پیاده کرد ورفت!!!
ولی خب نامرد تعارف نکرد لااقل مارو تاخونه برسونه...ولی خب جوانمردی منو دارین اومدم اینو به صورت خاطره نوشتم تا زحمتش کم بشه وهمه بفهمن که ماشین خریده وطفلکی در خونه ی این واون علاف نشه!!!
پس دوستان عزیز بنده از طریق همین رسانه به همه اعلام میکنم که درجریان باشید فرهاد ماشین خریده!!!
فرهاد جون مبارکت باشه...
یادت باشه بدی ماهم یه بوق بزنیم!!!
- ۹۲/۱۰/۱۷
سلام خاک توسرت ک ابرومو بردی اگه اونجا ابروتومیبردم الان پرو نمیشدی
اق داستان از این قرار بود ک ما داشتم باماشین از20متری رد میشدیم ک دیدم کنار خیابان یکی ازبس یخ زده وگدایی کرده نمتونه راه بره.نگاه کردم دیدم اشنا میزنه قیافش بیشتر ک متوجش شدم دیدم محسنه دستمو گذاشتم رو بوق!!!!!!!!!!!تافهمیدمنم ازخجالت سرشو بالا نیاورد دوباره بوق!!!!!!زدم محل ندادتامبادا از شغل شریفش بوای ببرم
خلاصه اعصابم خرد شد وششه رو دادم پایین وصدا زدم محسن...فرهادم بیاداداش وادامه داستان....
داداش ببخشید شغلتو ب بچه ها معرفی کردم نمیخواستم بگم ولی مجبور شدم