خاطراتی از جنس دانشجو

دست نوشته های یک دانشجو

خاطراتی از جنس دانشجو

دست نوشته های یک دانشجو

من یک دانشجوی دانشگاه پیام نورچناران صرفاجهت اطلاع...

پیام های کوتاه

خیلی ازش خوشم اومد

دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۴۳ ب.ظ

امشب تو مینی بوس نشسته بودم واتفاقات زیادیم برام افتاد...یکی اینکه چندتا خانم دانشجو پشت سرما وچندتایی هم جلوی ما نشسته بودن ویک ریز تامشهد صحبت کردن وتوصحبتاشون از شیر مرغ تا جون آدمیزاد گفتن وگفتن وگفتن و...

البته سه نفر جلو خوب بود لااقل ولومشون پایین بود ویواش صحبت می کردن ولی چشمتون روز بد نبینه 4 نفر پشت سر ونفر صندلی تکی بغل دست، ماشاالله عجب ولومی داشتن!!!(دم خدا گرم عجب بنده هایی خلق کرده ها)حالا بماند که مینی بوس توراه خراب شد وچند باری نگه داشت ویه مسیری رو با20 تا سرعت اومد و...

خلاصه میانه های راه بودیم که یه سه چهارنفری سوار مینی بوس شدن ...توبین همین سه چهارتا یه جوونی بود که...

اومد توی راهروی مینی بوس وایستاده بود ولی جوری ایستاده بود که پاش برخورد کنه به پای یکی از اون خانم هایی که بالا ذکر خیرشون بود!!!
الغرض اون خانم جلوی من نشسته بود و یه کاری کرد که واقعا من یکی خوشم اومد...خودش وچسبوند به دوست بغل دستیش وبرای جلوگیری از برخورد احتمالی کیفش وگذاشت لبه ی صندلی...

واقعا این کارش هم زیبا بود وهم کاری کرد که پسره هم خودش وجمع وجور کنه!!!

ایول به عفت تو دختر نوجوان ایرانی!!!

  • سر دبیر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی